از منطق طرفداری تا منطق روزنامهنگاری
روزنامهنگار طرفدار شايد مشهورتر هم بشود، اما قطعا روزنامهنگارتر نخواهد شد!
حالا اگر ورزشی هستند، طرفدار یک مربی و یک تیم و یک جریان میشوند، اگر سیاسی هستند طرفدار یک سری از جریانها و چهرهها و همین طور ادامه بدهید. ما به این میگوییم منطق طرفداری. جالب اینکه خودشان هم خیلی راحت اقرار میکنند که بله، ما طرفدار هستیم و طرفداری میکنیم. و البته این منطق طرفداری، باعث میشود تا در ادامه، انصاف را ببازند؛ چرا که دوست ندارند به هر حال علیه جرانی که طرفدارش هستند، اقدام و و کاری بکنند.
در طرف مقابل منطق روزنامهنگاری وجود دارد: برو، تحقیق کن، مطالب و گزارشهای چند منبعی بنویس، انصاف و بیطرفی را رعایت کن و نتیجه را بسپار به دست مخاطبان. حالا این مخاطبان میتوانند مردم باشند، میتوانند سیاستمداران و مدیران باشند، میتوانند حتی فعالان رسانهای دیگر باشند، میتوانند دانشگاهیان باشند. به واقع در این منطق، روزنامهنگار تسهیلگر حقیقت و واقعیت میشود. او وظیفهای هم در قبال اینکه دیگران این حقیت و واقعیت را بپذیرند یا نه، ندارد. او صرفا مأموریتش را انجام میدهد: ارائه و پرزنت بیغل و غش حقیقت و واقعیت.
در اینجا سه نکته به چشم میخورد:
نکته اول: روزنامهنگار عملا از منطق روزنامهنگاری به منطق طرفداری حرکت میکند و این، دیگر اسمش روزنامهنگاری نیست؛ تبلیغات و روابط عمومی و سمپات بودن است. نتیجه هم که مشخص.
نتیجه دوم: روزنامهنگار و رسانهای که با منطق طرفداری به پیش میرود، کمکم شأن خودش را در جایگاه یک طرفدار تثبیت میکند، نه در جایگاه یک رسانه. طبیعتا بین این دو، تفاوت عظیمی وجود دارد. یک روزنامهنگار و رسانه طرفدار را کسی چندان جدی نمیگیرد؛ اما یک رسانه، همیشه یک رسانه است و همیشه مانند یک فانوس روشن دریایی، مسیر دیگران را روشن میکند. در واقع چه دوستان و چه مخالفان و چه قشر خاکستری، همه نیاز به چنین رسانه ای دارند، چرا که همگی نیاز به درکی روشن و شفاف از پیرامون خود دارند. حرکت بر مدار طرفداری در مسیر رسانه، در هر قدم خود، یعنی خاموش کردن و کمرنگ کردن این فانوس دریایی روشن. روزنامهنگار خدمتی هم اگر میخواهد داشته باشد، باید از مجرای منطق روزنامهنگاری باشد.
نتیجه سوم: چنین رسانهای، میتواند حتی منبع خام تاریخنگاری هم بشود؛ چرا که آیینه تماممای زمانه خود است. اما کدام رسانه طرفداری میتواند منبع خام تاریخنگاری بشود؟
زمانی محمدرضا شفیعیکدکنی، درباره شاملو، گفته بود که بخش بزرگی از شهرت او مدیون عوامل غیرشعری مثل دوستان او و فعالیتهای رسانهایاش و و حاشیههای ایجاد شده است؛ و اینها اگر چه کسی را شاعرتر نمیکند، اما مشهورتر که می کند! ظاهرا در حوزه روزنامهنگاری هم باید چنین نتیجهای گرفت: روزنامهنگار طرفدار شاید مشهورتر هم بشود، اما قطعا روزنامهنگارتر نخواهد شد!